زیستنامهٔ

داکتر صادق فطرت ناشناس

رویکردها «ناشناس ناشناس نیست»، «من بیگناهم،‌تو بدگمانی»، «نوای ناشناس»

و تماس مستقیم با داکتر ناشناس

از قلم منیژہ نادری، مسؤول انتشارات شاهمامه
۲۴ اگست ۲۰۲۰،‌ هالند

در هشتم دلو ۱۳۱۳ خورشیدی/ ۲۸ جنوری ۱۹۳۵ مسیحی در دودمان روحانی «حبیبی» در قندهار، فرزندی چشم به جهان گشود که او را «صادق» نام گذاشتند. شجرهٔ او به حبیب الله خان آخند زاده اولادهٔ بابر خان کاکړ میرسد که در ۱۷۲۰م. از منطقهٔ کاکړان ژوب به قندهار آمده بودند. پدرش محمد رفیق دانش مروج روزگار را اندوخته و به زبانهای عربی، انگلیسی آموخته بود و در دوایر مختلف آموزشی و اقتصاد کشور مصدر خدمت صادقانه به وطن شده است.

صادق با چهار خواهر که  سه تن شان در کودکی در گذشتند، سالهای نخست زندگی را در آغوش پر مهر و صفای مادر در خانوادهٔ نه چندان ثروتمند در قندهار سپری کرد. نخستین سال آموزش را در مکتب شالیمار قندهار تجربه کرد. پدرش در ۱۹۴۰ در بانک ملی کراچی (مربوط هند بریتانیوی) مقرر شد و در آخر ۱۹۴۱ یا شاید اوایل ۱۹۴۲ با خانواده به کراچی رفت. حدود پنج سال آنجا ماند و با زبان اردو آشنایی پیدا کرد. ده سال داشت که یگانه برادرش حبیب الرحمان زاده شد و سپس سه خواهر دیگر به دنیا آمدند که کمی یک خانوادهٔ معیاری افغانی را پر ساختند.

 پدر در ۱۹۴۶، صادق را با خود به دهلی برد و در نوجوانی با دنیای دیگری آشنایش ساخت. از جانبی دوری مادر فرشته خو برای صادق یازده ساله دشوار بود و شاید پناه آن صمیمیت را در شنیدن موسیقی جادویی هند یافته بود و با آن خود را تسلی می کرد و آرام آرام ذهن نوجوانش را با ظرافت های هارمونی اصیل شرق آشنا ساخت.

صادق نوجوان افتخار تماس مستقیم با یکی از بزرگان دنیای سیاست کشور هند، داکتر ذاکر حسین (۱۹۶۷-۱۹۶۸ رئیس جمهور هندوستان) را داشت و در آموزشگاه «جامعهٔ ملیه» در کنارهٔ دریای جمنا در محلی به نام اوکهلا شامل شد و زبان فارسی، اردو و خوشنویسی را از این شخصیت محبوب هند آموخت و بدون شک جَو آموزشی آن دیار در رشد شخصیت فردی، اجتماعی و هنری اش تأثیر پذیر بوده است. گرمی هوای دهلی از یکسو، اصول سختگیرانهٔ پدر از سوی دیگر، دوری و اشتیاق نوازش مادر را شدیدتر میساخت.

سرنوشت، با مصلحت دوست پدرش ابراهیم باتا، صادق را از دهلی به شهر «پونه» کشانید و شامل Christian Convent School شد. زبان اردو/هندی را در آنجا بیشتر آموخت و هوای معتدل آن شهر زیبا نیز بر طبیعتش سازگار افتاد. صادق با گذشت سیزده ماه همراه پدر رهسپار کراچی و سپس چمن، کویته، پشاور و کشمیر شد و تجارت پدر کمی رونق گرفت.

در یک سال اقامه اش در چمن/بلوچستان، شاگردان باری سالگرد ایجاد مکتب خویش را جشن  می‌گیرند. بچه ها روی میز طبله می‌زنند و صادق آواز می‌خواند. خبرش به ادارهٔ مکتب می‌رسد و او را برای پرسش فرامی‌خوانند. صادق که تصور می‌کند سرزنش خواهد شد، تصمیم به انکار می‌گیرد ولی زود درمی‌یابد که مورد تمجید و ستایش قرار گرفته است. برای پارچه یی طرز می‌سازد و آن را می‌خواند نخستین هدیه اش مدال بزرگ و پنج جلد رسالهٔ آموزشی دینی می‌باشد.

 در ۱۹۴۸ با پدر به وطن برمی‌گردد و در ۱۹۴۹ شامل صنف هشتم لیسهٔ حبیبیه می‌شود. در کابل روز به روز مشکل اقتصادی خانواده اش بیشتر میشود ولی صادق به بُعد معنوی زندگی‌اش بیشتر می اندیشد. به مرور زمان اساسات ادبیات را می آموزد و در نوجوانی با سروده ها و آثار بزرگان ادبیات کلاسیک فارسی و پشتو که مورد توجه پدر ادب دوستش بودند، آشنایی پیدا می‌کند. به شعر، موسیقی و تمثیل گرایش یافته و گاهی در برنامه های مکتب سهم میگیرد و تشویق می‌شود.

روان صادق در کنار این که تمایل به هنر داشت و هنوز نمیدانست که ظرفیت های درونش چه گـُل هایی از این باغستان را می پروراند، با روح متجسس و غرور فطری اش، در صدد تثبیت هویت فردی خود شد و خواست از وابستگی های سنتی تحمیل شده خود را برهاند. از سویی آشفتگی های سیاسی که بر نام بلند «حبیبی» گره خورده بود،‌ گاهی در زندگی اش مزاحمت ایجاد میکرد و از جانبی خود را سزاوار آن نامی میدانست که تبارز دهندهء شخصیت خودش باشد و جوان شانزده ساله یی بیش نبود که تعریف هویت و ضمیرش را در این دو کلمه یافته بود و خویش را صادق «فطرت» خواند و شاید نخستین بار این نام را در ختم خوانش مقاله یی در حضور جاودان یاد میوندوال که برای بازدید از مکتب شان آمده بود، رسمن اعلان نمود و شاید هم این انتخاب، پاسخی به واکنش خشن محمود حبیبی (پسر کاکایش) بود که طی نامه یی از فرانسه، آواز خوانی صادق حبیبی را لکهٔ بدنامی پاک ناشدنی بر دامان خانوادهٔ «حبیبی» خوانده بودپدر این تصمیمش را که برایش «ناگهانی» توجیه کرده بود، با خونسردی تحمل کرد.

پدرش شخص جدی و اصولی بود و روابط پدر و فرزند بیشتر روی اصل های ذهنی و پذیرفتهٔ پدر باید شکل میگرفت که صادق را دلتنگ می ساخت ولی مادر با محبت و مهربانی سزاوار فرزندش برخورد میکرد. او شاید درک کرده بود که شایستگی در فرزندش نهفته است که باید توانایی و بالنده‌گی یابد.

نخستین تلاش برای تبارز در محیط بیرون و شاید هم نیازِ یافتن کاری، نوشتن مقاله یی به زبان اردو بود که نشر و خوانش آن توسط خودش در رادیو صورت گرفت و سپس به انانسری برنامهٔ اردو پذیرفته شد و در کنار آن گاهی ترجمه هم می‌کرد.

در رادیو با استاد قاسم، استاد سرآهنگ، استاد رحیم بخش، استاد برشنا، استاد خیال و دیگر نام آوران دنیای موسیقی کشور از نزدیک آشنا شد. در یگان درام و تمثیل نیز ظاهر می‌شد ولی موسیقی که در تار و پودش دمیده بود، بیشتر از دیگر علایق و سرگرمی هایش او را مجذوب ساخت و گاهی هم آهنگ های سهگل را با سوز فطری خویش زمزمه می‌کرد.

هارمونیهٔ یادگاری استاد برشنا همدم نرمخویش میشود و روزها با همراهی‌آن به دور از نگاه های پدر زمزمه می‌کند. در ۱۹۵۳ پس از آزمایشی نزد استاد یعقوب قاسمی، اجازهٔ هنرنمایی می یابد و تا ختم سال چهار پارچه آهنگ به نامهای مستعار «بیباک»، «پرواز» و «راست‌نهاد» ضبط رادیوی کابل می‌کند. نخستین آهنگ ها به زبان پشتو «توری سترگی خماری درته کرم ناله زاری» و «سترگی نرگس خوله دی غنچه، سره دی لبان لیلا» بودند و بعدها با نام «ناشناس» نخستین آهنگ هایش به زبان فارسی بودند: «حاصلم زین مزرع بی بر نمی دانم چه شد» و «از غمت میرم ای دلربا تا به کی/ این جفایت به ما».

واکنش مستقیم پیش خدمت مدیریت عمومی رادیو عبدالغفار از برنامهٔ سوم یا چهارم برایش تکان دهنده بود: «آزرده نمی شوی اگر بگویم دیگر در رادیو آواز نخوان؟و از دشنام های تیلفونی شنوندگان رادیو یاد کرد.

صادق فطرت، افسرده و مأیوس برمیگردد ولی سخنان مادرش که میگوید: «پریشان نباش. شاعران، نویسندگان و آوازخوانان، شاعر، نویسنده و هنرمند تولد نشده اند. خواری‌ها کشیده اند، طعنه ها شنیده اند، تحقیر ها دیده اند تا به مقام بلند رسیده اند...» او را به استقامت وا میدارد و کمر همت می بندد.

صادق فطرت در کنار تمرین موسیقی و آواز، گاهی هم تصنیف می سازد. اینبار وقتی با نخستین سروده اش در قالب آهنگی پا به رادیو می گذارد، پس از بررسی، پذیرفته و برای ثبت آماده میشود،‌ نامش را جهت نشر می‌پرسند، میگوید: «ناشناس»/ سال۱۹۵۴مهدی حبیب مدیر تخنیک رادیو خبر خوش استقبال آهنگ «ناشناس» را برایش می رساند و استاد زلاند پیشنهاد ثبت آهنگ دیگری را از او می نماید و به این گونه ناشناس به نخستین پلهٔ پیشرفت و پیروزی گام می گذارد.

چهار سال می‌گذرد ولی پدر که عاشق صدای «ناشناس» می‌باشد، نمیداند که این سرو بلند موسیقی در سایه اش زیسته است و به بالنده‌گی رسیده استبه این گونه آواز و آوازهٔ شهرت «ناشناس» در کرانه های دور افغانستان و اطراف آن پخش می‌شود.

در هژدم اسد ۱۳۵۲ / نهم اگست ۱۹۷۳ با بانو فوزیه ناصری- ازدواج می‌ کند؛ دو پسر به نامهای امجد و ارشد و دختری به نام لیمه دارند و از ۱۹۹۱ به اینسو در لندن زندگی می کنند.

دوره های آموزش، کار و سفرهای دیگر صادق فطرت ناشناس:

۱۹۵۵ - ۱۹۵۹ دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی (رشتهٔ اقتصاددانشگاه کابل. آنگاه فاکولتهٔ اقتصاد به شکل مجزا وجود نداشت؛

۱۹۵۹-۱۹۶۰ کار در وزارت تجارت (سه چهار ماه  اندک)؛

۱۹۶۰- به اساس خواهش استاد بینوا (رئیس رادیوبه حیث مدیر نشرات خارج رادیو مقرر شد؛

 ۱۹۶۲-۱۹۶۶برای تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات روسی ، مسکو؛

 ۱۹۶۶ خدمت مقدس عسکری (۶ ماه تحصیل و ۶ ماه خدمت در بست ضابط) در مکتب احتیاط، کابل؛

۱۹۶۷ - ۱۹۷۰ برای اخذ سند دکتورا در زبان پشتو،  شوروی، موضوع تیزس: عرفان و تصوف در شعر رحمان بابا؛

اواخر ۱۹۷۱ تا اوایل ۱۹۷۳ ،   به سفارش ظاهرشاه برای آموزش موسیقی به دهلی می‌رود. در «بهارتیه کلا کندرا » (مرکز هنری هندوستان)  Bharatiya Kala Kendra موسیقی کلاسیک هندی می آموزد؛

- ۱۹۷۳ رییس طبع کتب بیهقی، آغاز بحران های زندگی ناشناس؛

- کار در انجمن تاریخ، دایرة‌المعارف، کابل که بیشتر جای مردودین و مطرودین شناخته شده بود؛

- ۱۹۷۸، رییس رادیو؛

- ۱۹۷۹ رییس ادبیات و موسیقی رادیو؛

- ۱۹۸۰ عضو ادارهٔ هنر و ادبیات رادیو افغانستان؛

- ۱۹۸۵- اکتوبر ۱۹۸۹ کار در سفارت مسکو، سکرتر دوم کلتوری (بیشتر در ملاقات های سفیر با دیگر سفارت ها به حیث ترجمان سهم می‌گرفت و بولتن اخبار سفارت (به زبان انگلیسی) را که وظیفهٔ عنایت مدنی بود، بعد از رفتن او مسؤولیت گرفت.)؛

- ۱۹۸۹،‌ درخواست تقاعد از  وزارت خارجه؛

- ۱۹۸۹، رسمن مربوط وزارت اطلاعات و کلتور گردید. پیشنهاد معینیت ارایه گردید و ناشناس رد نمود.

دست آورد های هنری و پرداخته هایی در مورد ناشناس

امروز از زمرهٔ بیشتر از ۲۶۰ آهنگ فارسی، زیادتر از ۱۰۰ آهنگ پشتو و بیشتر از ۳۰  آهنگ اردوی جناب ناشناس  نزدیک به از ۱۵۰ آهنگ فارسی ، فزونتر از ۸۰ آهنگ پشتو و بیشتر از ۱۵ آهنگ اردو کامپوز خود ناشناس میباشند.

آثار ویژۂ ناشناس:

نیم قرن با ترانه‌های ناشناس، به اهتمام داکتر فطرت ناشناس، زمان چاپ ۲۰۱۷

شناس ناشناس نیست، گردآورنده: داکتر صبورالله سیاسنگ (کانادا)، فبروری ۲۰۱۹، چاپ انتشارات شاهمامه، هالند

من بی‌گناهم، تو بدگمانی، گردآورنده: داکتر صبورالله سیاسنگ (کانادا)، مارچ ۲۰۲۰، چاپ انتشارات شاهمامه، هالند

نوای ناشناس، به کوشش منیژه نادری، اپریل ۲۰۲۰،‌انتشارات شاهمامه،‌هالند

 در حاشیهٔ کتاب «ناشناس ناشناس نیست» از قلم داکتر عنایت الله شهرانی، چاپ نخست کابل، چاپ دوم انتشارات شاهمامه، اگست ۲۰۲۰

دیدار با فرمانروایان و سیاستمداران افغانستان

داکتر صادق فطرت ناشناس با وجود پرهیز از سیاست و سیاستمدار، به خاطر شهرت و نام بلند هنری خویش همواره مورد توجه سیاستمداران کشور بوده است و بدون شک تجارب تلخ از توقعات بی مورد بعض شان داشته است که در مصاحبه های خویش یاد آورده شده و در آثار نشر شده در مورد شان درج گردیده است.

ظاهر شاه، ۱۹۷۰؛

میوندوال را چندین بار می بیند. بار نخست که شاگرد مکتب بود و بار آخر بعد از استعفای او از پُست صدارت اعظمی؛

داکترنوین (وزیر اطلاعات کلتور)، ۱۹۷۳،  بحرانی ترین دوران زندگی ناشناس بعد از بازگشت از شوروی بود. رییس طبع کتب بیهقی بود که نوین پیشنهاد  چاپ کتابی را مینماید .ناشناس ارزشی در آن کتاب برای چاپ نمی بیند و نمی‌پذیرد و اینجا کشیده گی هایی میان ناشناس و نوین  ایجاد می‌شود؛

داوودخان،  ناشناس، احمد ظاهر و احمد ولی را احضار میکند تا سرود ملی بسازند در حالی که هیچ متن و شعری را برای شان پیشنهاد نمی‌کند. مسئلهٔ دیگر ارسال ناشناس به امر داوود خان به پشاور جهت تجلیل جشن استقلال افغانستان  می‌باشد  که ناشناس رد می‌نماید چون نمیخواست شکار برنامه های تفریحی و نمایش های صحنه شود  وچهره اش در این مسایل ظاهر شود‌ و خواست از باز شدن راه برای اجرای آنگونه کنسرت ها جلوگیری کند ، لذا رد می‌کند که منجر به تبدیلی‌اش به حیث مدیر اخبار در ننگرهار گردید. وظیفهٔ ننگرهار را نمی پذیرد و خانه نشین می شود.

تره‌کی، جولای ۱۹۷۸؛

حفیظ الله امین، که رفتارش را بسیار هتلر مآبانه خوانده است؛

ببرک کارمل را سه بار می بیند که دوبار نخست به دلیل برخورد عقده یی او، به هم سلام نمیدهند و همکلام نمی شوند؛

داکتر نجیب رابار ها می‌بیند. گاهی او با نیرنگ خادیستی مانع فروش خانه اش میشود و بعد کار سفارت مسکو را بر او می قبولاند و گاهی هم خاطرهٔ زشت میدان هوایی ماسکو در جریان برگشت نجیب به کابل است، که داکتر فطرت را توسط جنرال روسی KGB مجبور به رفتن به پاکستان و یا لندن جهت مذاکره با پیر گیلانی می‌کند و آن برخورد نجیب در حضور هیئت مشایعت کننده برای داکتر فطرت نابخشودنی و فراموش ناشدنیست. درنهایت داکتر فطرت به این ذلت تن نمی‌دهد که به نماینده گی KGB برای حل مسئلهٔ مصالحهٔ ملی با گروهی ازمجاهدین تماس گیرد.

دیگر رویدادهای زندگی

در هشتم اکتوبر۱۹۹۰ با خانواده وطن را از راه جلال آباد به قصد هجرت به پاکستان ترک کرد و در اسلام‌آباد اقامت گزیدند. چون ناشناس از شهرت فراوانی در منطقه به خصوص پشاور و کویته برخوردار بود،‌ مورد توجه و استقبال مردم و دولت پاکستان قرار گرفت و سازمان آی.اس.آی. نیز کوشید تا مگر بتواند از نام او استفاده کند. داکتر صادق فطرت که مانند میلیونها مهاجر افغانستان از «بدِ حادثه» مجبور به ترک وطن شده بود، با وجود تماس های نمایندهٔ دولت پاکستان، هیچگونه طرح همکاری سیاسی را نپذیرفت و روابطش در گسترهٔ کار فرهنگی و ضبط آهنگ هایش باقی ماند و مصاحبه هایی که با تلویزیونهای پاکستان داشته است، گواه این حقیقت اند.

در ۲۶ سپتمبر ۱۹۹۱ دولت انگلستان پناهندگی داکتر ناشناس را می پذیرد و با خانواده به انگلستان میروند. از آن بعد به خلاقیت های هنریش بیشتر تمرکز میکند و آهنگهایی تازه ضبط و کنسرتهایی در آمریکا، اروپا و آسترالیا اجرا می‌کند که همواره مورد استقبال شدید هموطنانش قرار می‌گیرد و با هنرش، اشتیاق مردم افغانستان در موسیقی را و معرفی موسیقی افغانستان به  نسل جوان  افغانستان را پاسخ می‌دهد.

داکتر ناشناس با صدای جادویی و موسیقی جاودانش که در قلب میلیونها فرد کشورش جا دارد در کنار نام سترگ هنری خویش، امروز به مثابهٔ بنیان گذار انقلاب فرهنگی افغانستان شناخته شده است و این برمیگردد به ایستاده گی او در برابر بیداد و جعل بخشی از تاریخ افغانستان.

ناشناس در دو کتاب اخیری که به تلاش داکتر صبورالله سیاسنگ در موردش تدوین یافته اند، با ابراز نظر و شهادت تاریخی سخن پوهاند عبدالحی حبیبی (پسر کاکای پدرش )، راز جعل کتاب «پټه خزانه» (خزانهٔ پنهان) را  افشا می‌کند که از جانب دولت شاهی کشور و به حکم سردار هاشم خان (صدر اعظم )، سردار نعیم خان (وزیر معارف ) و شاه محمود خان (وزیر حربیه) دوران ظاهر شاه و بدون شک طرح و دخالت محمد گل مومند، بر استاد حبیبی تحمیل شده بود.

داکتر فطرت ناشناس بعد از اخذ سند دکتورا در زبان پشتو، مورد پرسش اصالت پټه خزانه قرار می‌گیرد و در زمینه ‌ جویای صحت پټه خزانه از استاد عبدالحی حبیبی میشود و با استدلال و استناد به زبان نخستین شعر پټه خزانه (زه یم زمری پر دی نری له ما اتل نشته) که آن را زبان امروز تشخیص می‌دهد، بالاخره حبیبی سفرهٔ حقیقت مسئله را که از جانب دولت سابق (ظاهرشاه) برای تثبیت قدامت زبان پشتو بر وی تحمیل شده بود،‌ می گُستَرد و بر ناشناس دَین می‌گذارد که بعد از مرگش، او را از خلق این دروغ تاریخ برائت دهد و این داغ را از نام استاد حبیبی بردارد، چه حبیبی می‌دانست که هنوز در روزگارش زمینهٔ آن بحث میسر نبود و فشردهٔ حکایت چنین است:

کتاب پټه خزانه در سال ۱۹۴۰ به دستور اشخاص نامبرده توسط استاد عبدالحی حبیبی با همکاری امین خوگیانی، عبدالرووف بینوا،‌ عبدالشکور رشاد و شاید هم دیگرانی به نگارش می آید و بیشترین اشعار آن از بی نوا میباشد و دولت افغانستان آن را منحیث سند معتبر تاریخ ادبیات پشتو که در آن از ۵۱ شاعر (نامعلوم و فاقد دیوان) که ۶ بانو را نیز در بر می‌گیرد، به مثابهٔ اثر یافت شدهٔ دوران محمد هوتک مطرح  می‌کند و نخستین شاعر آن را «امیرکرور» می‌خوانند که  گویا بیشتر از ۱۲۰۰ سال پیش زندگی کرده است و این تاریخ در نصاب تعلیمی کشور نیز گنجانیده میشود. هزاران نسخه از پټه خزانهٔ جعل شده به چاپ میرسد و محتوای آن منحیث سند تاریخ ادبیات پشتو بر مردم تحمیل می گردد.

 گرچه ادبیات شناس و پژوهشگر نامدار پشاور مرحوم قلندر خان مومند در سالیان نخست مطرح شدن پټه خزانه، آن را طی مقاله های پژوهشی، پی‌هم جعل خواند و هیچ پاسخ علمی و مستدل از جانب حامیان پټه خزانه برای کتاب «پټه خزانه فی المیزان» (که هم حجم پته خزانه بود و به زبان پشتو به نگارش آمده بود) ارایه نگردید،‌ و نویسندهٔ آن ممنوع الدخول به افغانستان گردید و کتابش در افغانستان ممنون الطبع اعلان شد. ولی امروز (۲۰۱۹-۲۰۲۰) ابراز نظر داکتر ناشناس جماعتی را برآشفت و بر او سنگ بهتان و اتهام ریختند.

هنوز بیان جعل پته خزانه حساسیت برانگیز بوده و شماری (چون اسماعیل یون و دیگر راهیان مکتب محمد گل مومند) این کتاب را همسنگ قرآن مجید خوانده اند که به این نتیجه می‌رسیم که آنها نه قرآن خوانده اند و نه پټه خزانه را صفحه زده اند، ولی ناشناس به حامیان جهل و جعل با جسارت و خردمندی میگوید که:

«حقیقت دیروز را برای درک درست امروز و تعیین مسیر فردا باید بدانیم! »

ناشناس در کنار توجه به موسیقی، ادبیات، و خوانش سروده ها در سه زبان بدون لهجه، رسالت خویش را در رسانیدن پیام خویش به وسیلهٔ آهنگهایش به مردم هنرمندانه ادا کرده است و یگانه هنرمند افغانستان است که بیشتر از ۹۰ در صد آهنگ هایش در زیادتر از ۶۵ سال سابقهٔ هنری او در حافظه و ورد زبان شنونده ها و دوستدارانش باقی مانده است.

داکتر صادق فطرت ناشناس ایام بازنشستگی خویش را در کنار خانواده و دوستانش در لندن سپری می‌کند و مصروف ثبت آهنگ ها و طرزهای بکر دیگریست و با امید به نسل جوان و فردای کشور اینک دستگیر و رهنمای هنرمندان تازه کار میباشد.

یادآوری: برای شنیدن جزئیات بیشتر پیوست های مربوطهٔ مطالب بالا در این صفحه موجود اند.

1